۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

متابولیسم بدن و فاز منفی

متابولیسم بدن و فاز منفی


جهان دو قطبی در میان جهان ها ، مجموعه ای بی نظیر از دریای بی کران شعور است و همچنان که می دانیم شعور کل هستی متشکل از بی نهایت زیرمجموعه شعوری است .

در این میان فاز مثبت و فاز منفی که منفک از شبکه مثبت و شبکه منفی هستند ، دارای نتایج و تاثیرپذیری کاملا قرینه نسبت به هم هستند.

ذوق، شوق، تحیر، شادی، اشتیاق، متبلور شدن روان، اندیشه و ذهن، آرامش، سلامتی و سایر فاکتورهایی از این قبیل ، جزء تبعات مثبت محسوب می شود ؛ و بر عکس فاکتورهایی همچون بیقراری (عدم ارامش)، ترس، افسردگی، تشتت ذهنی، پژمردگی روان، اندیشه و ذهن، غم، اندوه، بیماری و سایر فاکتورهایی از این قبیل، جزء تبعات منفی به حساب می اید و به عبارتی این فاکتورها محصول حضور ما در فاز منفی هستند .


این مقاله به بررسی اختصاری تاثیرات فاز منفی بر متابولیسم بدن انسان(فقط از نظر علم پزشکی) می پردازد و به طور قراردادی، تمام فاکتورهای منفی را در این متن با نام "استرس" معرفی می کنیم .


برخورد و رویارویی هر انسان با وقایع و حوادث(ان چیزی که واقع و حادث شده است) گوناگون ، دارای نتایج

مختلفی بر روی متابولیسم بدن او خواهد داشت ؛ که البته واکنش متابولیسم های بدن انسان در مرحله انتهایی از یک چرخه قرار دارد ، و متاثر از ***** بینش – کالبد ذهنی – کابد روانی ، مغز و در نهایت فعل و انفعالات شیمیایی در بدن خواهد بود .

از علائم و نشانه های فیزیکی حضور در فاز منفی که در اینجا بطور قراردادی با نام " استرس " از آن صحبت

خواهد شد ،میتوانیم به موارد زیر اشاره کرد :
انواع تیک در صورت ، چشمان، دهان – سردرد و میگرن – حالت سفتی و انقباض در گلو ، قفسه سینه، شکم، شانه ها، گردن و دهان و ناحیه فک –تنفس نا منظم- تپش قلب- بیقراری و به خود پیچیدن –خشکی دهان – گرفتگی صدا – عرق کردن – سردی دست ها و پاها- لرزش – سرگیجه- دل درد و حالت اشوب در شکم – تکرر ادرار- زخم معده- افزایش حساسیت به صدا و...

( تاثیرات استرس روی هورمون ها )

استرس روی فعالیت سیستم مرکزی اثر می گذارد و ترشح هورمون ها را بالا می برد . غدد فوق کلیوی ترشح هورمون های اپی نفرین- و- نور اپی نفرین را تا 10 برابر یا بیشتر افزایش می دهند-عمل این دو هورمون افزایش جریان خون به کبد است و نتیجه ان تخریب سریع گلیکوژن ، پروتیین ها و چربی ها است .

استرس ، ترشح هورمون " ادرنوکور تیکو تروپیک " را از غده هیپوفیز افزایش میدهد که این هورمون غدد فوق کلیه را تحریک کرده و باعث ترشح هورمونهای " استروییدی " میشود. یکی از این هورمونها کورتیزول است که سنتز پروتیین های مختلف و همچنین سنتز انزیم های موثر در متابولیسم چربی ها را تسریع می کند . پس از یک دوره کوتاه مدت استرس ، سنتز چربی ها تسریع میشود و گاهی شخص بیشتر غذا میخورد و چاق می شود .


پس از یک دوره طولانی مدت استرس ، در بدن شخص مقدار بیشتری چربی و مقدار کمتری پروتیین موجود است.استرس باعث افزایش هورمون رشد نیز میشود که مسئول سنتز پروتیین های جدید است .


( تاثیرات استرس روی متابولیسم قندها )

طی استرس ، بدن در مقابل عمل انسولین ( هورمون تنظیم کننده قند خون ) مقاوم میشود و در نتیجه مقاومت به گلوکز ( قند خون )افزایش می یابد و بدن به تصور اینکه مقدار گلوکز خون کم شده است، تبدیل گلیکوژن کبدی به گلوکز را افزایش می دهد و قند خون علی رغم وجود انسولین ، در خون بالا میرود. بالا رفتن قند خون و پیدایش قند در ادرار از نشانه های اولیه استرس در بدن است.

( تاثیر استرس روی متابولیسم ویتامین ها و مواد معدنی )

استرس میزان احتیاج به ویتامین های ( c، b و a ) و مواد معدنی مانند ( کلسیم . فسفر و روی )را
نیز بالا می برد .

( تاثیراسترس روی متابولیسم پروتیین ها )

در شخص مبتلا به استرس ، تخریب پروتیین ها نیز سریع است و باعث " تعادل منفی ازت " می شود که روی اشتها اثر میگذارد و گاهی شخص نمی تواند بطور طبیعی غذا بخورد . با کم شدن ازت بدن ، و کم اشتهایی شخص وزن خود را از دست می دهد و وزن از دست رفته با دریافت کالری اضافی جبران نخواهد شد .

( اثر استرس روی قلب و عروق )

علاوه بر ازدیاد فشار خون ، اختلال در ریتم قلب نیز از علائم استرس است . در استرس های طولانی مدت و پیشرفته ، به علت اختلالات هورمونی ( افزایش ترشح کاتکول امین از غده فوق کلیه ) از یک طرف حجم آب بدن زیاد شده و باعث " ادم " ریه و نارسایی قلب میشود و از طرف دیگر احتیاج به اکسیژن افزایش پیدا
کرده و در بافت عروق ، کمبود اکسیژن بوجود می اید و این بافت نمی تواند چربی را که روی ان رسوب کرده بسوزاند ، در چنین شرایطی برای کسب انرژی لازم از روش گلیکولیز بی هوازی استفاده میکند که نتیجه ان تولید اسید لاکتیک است . این جسم چسبندگی چلاکت ها را افزایش داده و زمینه را برای بوجود امدن ( ترومبوز) یا لخته خونی در رگها اماده می کند و....

شعور مکان و میدان های شعوری

شعور مکان و میدان های شعوری

ما بر در و بام عشق حیران ان بام که نردبان ندارد
هر ذره در فغان و غوغاست اما چه کند زبان ندارد
رقص است زبان ذره زیرا جز رقص دگر بیان ندارد


شعور و هوشمندی همچون قلب تپنده ای در جهان هستی استقرار پیدا کرده است ، چنانچه از زاویهدید ناظر ( انسان ) جهان هستی از شعور و هوشمندی افریده شده است و از دید کل ، جهان هستی اصطلاحا " واقعیت " دارد .


ابعاد یا به عبارتی ( بعد ها )، محصول شعور و هوشمندی حاکم بر جهان هستی هستند . بعد مکان یا به عبارتی شعور مکان ، بعد زمان ، بعد تضاد و بینهایت بعد دیگر ، زیر مجموعه شعور حاکم بر جهان هستی هستند و حال انکه هر کدام از انها به نوبه خود ، متشکل از بینهایت عضو شعوری یا میدان شعوری هستند.

_ " و من الماء کل شئ حی "

" مفهوم " یکی از عباراتی است که بواسطه روابط شعوری معنا پیدا می کند ، همانطور که بیان شد؛ با کمیدقت نظر در خواهیم یافت که جهان هستی و اجزاء ان همگی از هوشمندی تشکیل شده اند.


هر عضوی از جهان هستی ، حال ...ماده ( موج متراکم )، انرژی ،انسان ،....اسباب و وسایل و هر انچه را تصور کنیم، در حقیقت یک شعور و هوشمندی تلقی می شود . اما سئوالی مطرح است؛

اگر همه چیز یکپارچه از شعور و هوشمندی است ، ما چگونه بین خود و سایر پدیده ها فرق قائل هستیم؟؟

*جواب این سئوال در خود شعور نهفته است { هر شعوری برای سایر شعورها ، ضد شعور محسوب میشود}
ودر اینجاست که " فهم " و " مفهوم " بوجود می اید . لذا اگر هر شعوری در عین شعور بودنش برای سایرین، ضد شعور محسوب نمی شد ؛ ما نمی توانستیم فرقی مابین خود و سایرین ، اعم از انسانهای دیگر ،مواد و در یک کلام ، ما بین خود و جهان هستی قائل باشیم و حال انکه از دید کل این یکپارچگی وجود دارد.

اما در میان موجودات ، جانداران و هر انچه که وجود دارد ،به نظر می رسد که انسان نسبت به سایرین دارای ویژگی های خاصی است .از ان جمله ؛ قدرت قیاس ، قدرت تفکیک و تشخیص است که بواسطه این خصوصیات می تواند بین شعور و ضد شعور تفکیک قائل شود ، و بواسطه این ویژگیها شعور و ضد شعوربصورت اتوماتیک برای انسان ترجمه می شود ، که در نتیجه " مفهوم " برای انسان معنا پیدا می کند.


بعد مکان یا شعور مکان یکی از بینهایت شعوری است که در میدان شعوری کل قرار دارد .

با کمی دقت نظر می توانیم به عضوهای شعوری یا میدان های شعوری که در دل شعور مکان نهفته است پی ببریم ؛ میدان شعور انعطاف پذیر ،میدان شعور غیر قابل انعطاف ( ( Elastic & plastic،میدان شعوری صوت ،میدان شعوری دیداری ،شعور فرکانس مکانی ، فرکانس چشمی، شعور فرکانس ، میدانشعوری لامسه،میدان شعوری چشایی( مزه )، شعور عاطفه یا احساس ، شعور ذوق ،شعور شوق ، شعور اشتیاق ، شعور بویایی، شعور مواد ...و بینهایت میدان شعوری دیگر که تنها بواسطه شعور مکان(بعد مکان)ایجاد شده اند. نکته حائز اهمیت ان است که ، زندگی انسان در مر حله بعد از مرگ ، دارای واقعیت ها و حقیقت های دیگری خواهد شد و تقریبا هیچ کدام از میدانهای شعوری که در فوق نام برده شده است ، برای انسان قابل استفاده نخواهد بود.

به عنوان مثال، بیان شد که در مرحله بعد از مرگ ،انسان قادر به استفاده از شعور ذوق، شعور شوق، شعور اشتیاق و امثالهم نخواهد بود. چنانچه می دانیم انسان متشکل از بینهایت اجزاء است، از جمله کالبد ذهن، کالبد اختری ( جسم ) و کالبد روان. و در مرحله بعد از مرگ، تنها کالبد ذهن باقی خواهد ماند و کالبد جسم و کالبد روان وجود نخواهد داشت، لذا از انجا که بخش احساسات ( اشتیاق، ذوق، شوق، تحیر ...) مربوط به کالبد روان می شود ، در این صورت کالبد ذهنی قادر به استفاده از میدانهای شعوری فوق نخواهد بود.


در نمونه ای دیگر : اگر 2نفر را در جلوی ما قرار دهند و از ما پرسیده شود که ، چه چیزی مشاهده می کنید (؟) * مطمئنا جواب خواهیم داد که 2نفر را در کنار یکدیگر مشاهده میکنیم .

اما چرا گزارش ما مبنی بر خالی بودن فضای مابین ان 2 نفر است ؟؟چرا گزارشی مبنی بر دیده شدن فضای ما بین این دو فرد نداریم ؟؟

از انجا که می دانیم ، تمامی عناصر و مواد به ترتیب دارای مولکول ، اتم ، شکل ساختاری ، اوربیتال ، ذرات بنیادین ، کوارک ، تار و.... و در نهایت از هوشمندی تشکیل شده اند . از ان جمله "هوا "«اکسیژن، دی اکسید کربن و..» است که ما استنشاق می کنیم .لذا در این مثال هم انسان از هوشمندی تشکیل شده و هم " هوا " ، اما چرا انسان در حالت عادی قادر به دیدن " هوا " «اکسیژن، دی اکسید کربن و..» نیست؟


*جواب این سئوال را می توانیم در یک عبارت بگوییم :


(شعور فرکانس مکانی – فرکانس چشمی ) ؛ هر عضوی از جهان مادی ( بعد مکان ) در فرکانس مکانی خاص خود طراحی شده است و از سوی دیگر از میان جاندارانی که قادر به دیدن هستند ، هر موجودی دارای فرکانس چشمی مخصوص به خود است و هر جانداری، جهان هستی را به شکل خاصی مشاهده میکند


بعد زمان و بعد تضاد نیز بصورت جداگانه دارای زیر مجموعه های خاص خود می باشند ...

نقشــــی و خیالیست که عالم خوانند معنـــــی سخن محققان میدانند
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

نمادها و سمبلها

نمادها و سمبلها


بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

از اواخر قرن بیستم تفکرات زیرکانهای در پهنه بازار پوشاک در جهان، شروع به فعالیت کرد؛ و این تفکر چیزی نبوده است جز فروختن "مارک" به خریدار. اگر کمی بر روی این مطلب تامل کنیم، خواهیم دید که امروزه روز، اجناسی که دارای مارکهای معروف جهانی میباشند، بسیار گرانتر از همان اجناس بدون مارک هستند.


شرکتهای دارنده "مارک" میلیاردها دلار صرف تبلیغات مارک خود میکنند تا عموم مردم، فلان مارک را در ذهن "معتبر، با کیفیت و گرانتر از بقیه بدانند" که البته جای دارد به چنین ذهنهای فعال و زیرکی تبریک گفت. اما در همین راستا شبکه منفی نیز با استفاده از همین ترفند، تبلیغات گستردهای را بر روی مارکها، نمادها و اشکال با نفوذ و با مفهوم خود صورت داده است.


در مورد "مُد" نیزبه همان اندازه که شرکتهای بزرگ تولیدی پوشاک از آن استفاده میکنند، شبکه منفی و یا به عبارتی زیر مجموعهای شبکه منفی (یعنی گروههای شیطانپرستی) نیز بسیار زیرکانه از آن در جهات و اهداف خود استفاده کرده و سود میجویند؛ از طرفی با رجوع کردن به صفحات تاریخ میتوانیم به وضوح، استفاده انسان از زیورآلات و سنگهای قیمتی، (همچون طلا و نقره) را مشاهده کنیم، چنان که حتی در کتب دینی، همچون انجیل نیز ما به آیاتی برخورد میکنیم که نشاندهنده استفاده انسان از دیرباز از این موارد بوده است.


(انجیل (خروج. باب32، آیه2) و (پیدایش. باب 24، آیه22)). همانطور که در فوق گفته شد تاریخچه استفاده از زیورآلات به بیش از چند قرن میرسد؛ اما نکته جالبی که در این میان وجود داشته این است که در قدیم افراد بسته به نوع طبقه اجتماعی، فرهنگی و منسب خود از این زیورآلات استفاده میکردند. به عنوان مثال؛ اگر کسی را میدیدید که در بینی، زبان و ابروی خود دارای حلقه بود، میتوانستید متوجه این مطلب بشوید که آن فرد یک "برده" است.


در مناطق خاصی، از این زیورآلات به صورت بومی نیز استفاده میکردند، به عنوان مثال؛ سوراخ کردن لب پایین و بکار بردن حلقه در لب بیشتر در نواحی بینالنهرین مورد استفاده قرار میگرفته است. بکار گرفتن حلقه در زبان بیشتر از آداب و رسوم قومهای "استک" در آمریکا و همچنین بتپرستان بوده است. اگر گذر کوتاهی نیز بخواهیم بر تاریخچه "خالکوبی و تتو" داشته باشیم، بیگمان متوجه خواهیم شد که تمامی اشکال و نمادهایی که در این خصوص مورد استفاده قرار میگرفته، صرفاً رابطه مستقیمی با مرتبه، مقام، منسب و منسک افراد در جامعه داشته است.


حال اگر کمی در این برهه از زمان که ما در حرکت هستیم، بیاندیشیم؛ همان طور که در ابتدای بحث گفته شد، خواهیم دید که شبکه منفی و یا به عبارتی زیرمجموعههای شبکه منفی (که متشکل از گروههای شیطانپرستی هستند،) از این ابزار (خالکوبی، تتو، مُد، مارک و غیره) استفاده تبلیغاتی میکنند؛ و بواسطه رساندن پیامها و مطالب خود از طریق استفاده از نمادها، اشکال و سمبلهای خاص بر روی "مُد" و "مارک" و نفوذ فرهنگی بر روی جوامع، سعی در برنامهریزی کردن ذهن افراد و تحریکپذیری ذهن در مقابل این علائم میکنند. امروزه بیش از 7000 مدل خالکوبی و تتو از سوی گروههای شیطانپرستی در سطح جهان رواج پیدا کرده است. با گذشت زمان به تعداد افرادی که دارای علامت و مارک بر روی بدن خود هستند، افزوده میشود. اکثر این علائم نشاندهنده تعلق فرد به گروه یا گروههای خاصی است که در این میان علائم گروههای شیطانپرستی بیش از همه به چشم میخورد.

انجیل (لاویان.باب19 آیه28): بدن خود را به "جهت مرده" داغ نکنید و هیچ نشان بر خود قرار ندهید.

مجموعهای متشکل از نمادها، سمبلها، اشکال، مواد مورد استفاده در مراسم مذهبی شیطانپرستان، مراسم دعانویسی و دیگر موارد بصورت مشهود جمعآوری شده است.


خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود به هر طرف که بخوانندش بی خبر نرود

تضاد و اندیشه

تضاد و اندیشه
ای نـسیم سـحر آرامگه یار کـجاسـت منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تارست و ره وادی ایمن در پیش آتـش طـور کـجا مـوعـد دیـدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هوشیار کجاست


تضاد یکی از وزنههای بسته شده به پای انسان است؛ تضادی که بواسطه آن انسان موقتأ از «خود» یا به عبارتی از «خدا» جدا شده است.


اصل: لا اله الا الله - جز خدا نیست


هست گفتگوی من و تو از پس پرده چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من


چرا که عدهای ممکن است تصور کنند، که «من هستم و خدا نیز هست» غافل از اینکه در این صورت دو خدا خواهیم داشت؛


(اصل یک: لا اله الا الله)

(اصل دو: انا لله و انا الیه راجعون)

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

و
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش باز جــویـد روزگـار وصـــل خـویــش

یکی از قوانینی که بواسطه تضاد و دید انسان (ناظر) برای او تحقق یافته است، این است که معمولاً برای انسانها نزدیکترین راه، دورترین راه است و نزدیکترین مکان، دورترین مکان برای او به شمار میآید.


سوره ق-آیه16: ما از رگ گردن به شما نزدیکتر هستیم. «اصل نزدیکترین راه»

اصل؛ نفخت فیه من روحی - تنها بیت الله، انسان است. «نزدیکترین مکان»

انسان همواره در انتظار حادثهای از بیرون «خود» است؛ چشمها، گوشها و حواس او آماده شکار صحنه یا رویدادی از ماورای قلمروی وجودی او هستند، اما غافل از اینکه وجود خود را نادیده میگیرد و خود را جدا از هست و نیست میداند و یا گاهأ خود را در نهایت عقل و دانش میداند و تصور ندانستن نکتهای را نیز به خود نمیدهد.

 
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکتهات بگویم خود را مبین و رستی

«قدر» یکی از حقایقی است که میتواند هر روز، هر ساعت، هر دقیقه و هر لحظه اتفاق بیافتد و از آن لحظه به بعد ارتقاء سطح آگاهی به گونهای خواهد بود که قرآن میفرماید: «تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر» و قدر بواسطه قدرشناسی و اشتیاق میسر خواهد بود. انتظار اتفاق افتادن حادثه غریب الوقوعی در لحظه و زمان قدر، از جمله مواردی است که ذهن افراد را به هر سمت و هرجایی میکشد، جز «خود» او. شاید انسان متوجه موقعیت خود در میان این عظمت بینهایت نباشد و شاید باید متذکر شد که:


ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نروی


و چقدر زیباتر خواهد بود، اگر سهم نان و روزی آسمانی ما، که چیزی جز «آگاهی» نیست، بیشتر از روزی زمینی ما باشد. دید انسان یا به عبارتی دید ناظر، یکی از موارد بودن تضاد است و چه بسا با ارتقاء دید ناظر، بواسطه آگاهی، تضاد به حداقل خود برسد.


تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است میگـویـم کنایـتی و مـکرر نـمیکنم

هـرگـز نـمیشود ز سـر خـود خـبـر مـرا تا در مـیان مـیکـده سـر بر نـمیکنم

عرفان و شريعت

عرفان و شريعت

محمدعلی طاهری

تنوع حرکت‌های معناگرا در سطح جهان و شهرت آنها ذیل عنوان «عرفان»، نشان می‌دهد این واژه، در برگیرنده‌ی مفاهیم و مصادیق متعددی است. در عین حال نمی‌توان انکار کرد انسان امروز دچار بحران معنویت است و به نظر می‌رسد آسیب شناسی و چاره سازی این بحران در گرو شناسایی نقش عرفان اصیل در دین و زندگی است. متن حاضر، با نگاهی گذرا به نقش های متقابل عرفان و شریعت، جایگاه عرفان در متن زندگی را یادآور می‌شود.

سير انسان در مسير كمال دو بعد دارد كه از يكديگر جدا شدني نيستند. این دو بُعد عبارتند از:
1- شريعت: اصول رهروی
2- عرفان: کیفیت رهروی (ارتقاي كيفي با پيروي از اصول رهروي)

به عبارت ديگر، شريعت و عرفان براي انسان، به‌منزله‌ي دو بال براي يك پرنده هستند. هيچ پرنده‌اي با يك بال قادر به پرواز نیست و نمي‌تواند به جايي برسد. انسان نيز بدون هريك از دوبعد شریعت و عرفان، دچار سرگرداني مي‌شود. يكي از علل ناكامي برخی افراداز دین همين است كه به شناخت كيفي آن‌ بي‌توجهي و يا كم توجهي کرده اند. در واقع دليل اين ناكامي، انتظار پرواز پرنده‌اي با يك بال است كه قابل تحقق نيست.

به زبان ساده مي‌توان گفت، ارزش اعمال و افکار را کیفیت آن‌ها تامين مي‌كند. به همين دليل امكان جدا كردن عرفان از شريعت وجود ندارد. عرفان و شريعت در كنار هم دين ناميده مي‌شوند؛ در حالي كه به تصور عامه، دين فقط شريعت (حفظ و رعايت ظاهری احكام و دستورات دینی) است.

در واقع، تا به امروز، عده‌اي در اثر كميت طلبي، ارتقای کیفی (عرفان) را ناديده گرفته‌اند و یا حتی با آن مخالفت كرده‌اند؛ اما هنر آن است كه در عمل بتوان بین عرفان و شريعت آشتي برقرار كرد. با داشتن چنین بينشي، لازم است که ببينيم آيا در زندگي ما رشد و تعالی كيفي وجود دارد یا خیر. اگر امروز و ديروز ما از نظر كيفي يكسان باشد، به‌طور قطع، در معرفت و انگيزه‌ي ما اشكالي وجود دارد.

بسياري از مردم تصور مي‌كنند كه هدف دين، وادار کردن انسان به پرستش خداوند است. آن‌ها از اين حقيقت غافلند كه هدف اديان، نشان دادن مسیر و جهت حركت بشر به منظور نزدیکی به «او» است. در واقع، خداوند نیازی به پرستش ندارد و پرستش، نیاز درونی انسان و سبب کمال و رشد کیفی او است و نقش اديان، ترغیب انسان به ارتباط با مبدأ است تا از اين طريق، همواره بتواند سطح فهم و كيفيت حيات خود را بالا برد و به «او» نزدیک شود. اديان آسماني، راه‌هاي عملي اتصال به آن مبدأ را نيز معرفي مي‌كنند. اگر به اين نكته توجه شود، لزوم عرفان در كنار شريعت معلوم مي‌شود.

اما همواره در طول تاریخ عده‌ای سعی کرده‌اند که عرفان را جدای از شریعت و شریعت را بی نیاز از آن معرفی کنند که دلايل آن به اختصار عبارتند از:

1-‌ برخورداري از عرفان، منوط به الهام و اشراق و ادراك قلبی و وجودی (نهادینه شدن معرفت و آگاهی) است و به عبارتي، افزودن كيفيت عمل، مستلزم درك اسرار عمل است. براي چنين ارتقايي نياز به اتصال و ارتباط با خداوند است. كساني كه از چنين تجربه¬اي برخوردار نيستند، خواسته يا ناخواسته صورت مسئله را پاك مي‌كنند. آن‌ها رسيدن به ادراكات عرفاني را دشوار و ديرياب معرفي مي‌كنند و گاهي لزوم آن را منكر مي‌شوند.

2-‌ گاهي افراد و يا گروه‌هايي كه در طول تاريخ، به اهل عرفان مشهور شده‌اند، مقيد به آداب و مراسمي ظاهری و ویژه‌ای بوده‌اند كه باعث شده است تلقي اغلب مردم از عرفان فقط همان رفتارهاي خاص باشد. در واقع، همان‌گونه که در سراسر كره‌ي خاكي مذاهب گوناگونی وجود دارد؛ عرفان هم در نقاط مختلف، (با توجه به روش‌هاي گوناگون باطن‌گرايي) به‌صورت طریقه‌های متنوعي قابل شناسايي است.

در اغلب موارد، سليقه‌هاي مختلف در انجام آداب و رسوم طریقتی باعث مي‌شود كه سير و سلوك عرفاني و تحولات باطني در پوشش اين آداب پنهان بماند و تلقي نادرستي از عرفان به جا بگذارد. در نتيجه، عده‌ای توجه و تمايل به عرفان را غير ضروري و يا حتي كج‌روي محسوب می‌کنند.

3-‌ توجه به معرفت و كيفيت، عده‌اي را كه خواهان عقب‌ماندگي جوامع بشري هستند، دچار نگراني مي‌كند. سلطه‌جويي اين عده موجب مي‌شود كه در صدد حذف عرفان از دين بر ‌آيند تا با جدا كردن روح دين از آن، به استعمار فرهنگي بپردازند و به‌دنبال آن، به مقاصد خود دست يابند.

كساني كه قصد جدا كردن عرفان از شريعت را دارند، از روش‌هاي مختلفي استفاده مي‌كنند كه يكي از آن‌ها معرفي نادرست است. به اين ترتيب، گاهي ديدگاه‌هاي عرفاني در اثر تفسير غلط اشتباه جلوه داده می‌شود.

براي مثال، برخی میگویند كه عارف همه اشياء را خدا مي‌پندارد؛ در حالي كه او آن‌ها را عكس سايه‌‌اي از حقيقت مطلق مي‌داند:

عکـس روی تــو چـو در آیینه‌ي جـام افتـاد عـارف از خنده‌ي مـی در طمـع خـام افتـاد
حسـن روي تو به یک جلـوه که در آینه کرد ایـن همــه نقــش در آیینـه‌ي اوهـام افتـاد
این همه عکـس می و نقـش نگارين که نمـود یک فـروغ رخ ساقی ست که در جـام افتـاد
«حافظ»

او فقط حقيقت يگانه‌ي خداوند را حقيقت مطلق معرفی می¬کند و هر چيز ديگر غير از «او» را در نسبت با «او»، مجازي و غير حقيقي به حساب مي‌آورد؛ اما گمراهي و برداشت نادرست از اين حقيقت و حقايق ديگري كه وی درك كرده است، موجب برخوردهاي جاهلانه و ناشايست شده، در طول تاريخ، ضربه‌هاي مهلكي به گسترش عرفان حقيقي و ناب و برخورداري شايسته از شريعت وارد كرده است.

از سوی دیگر، با اين‌كه برخوردهاي جاهلانه (عامدانه يا غیر عامدانه) با عرفان و گسترش آن، قدمت ديرينه‌اي دارد و بر قوت خود باقي است، امروزه احساس مي‌شود كه ميل دروني بسياري از مردم دنيا نسبت به عرفان رو به افزايش است و اگر به اين گرايش پاسخ مناسبي داده نشود، بيش از پيش، زمينه‌ي القائات فرهنگي غلط فراهم مي‌شود.

رمز تعالی در حفظ ظاهر و باطن دين است و تنها در اين صورت است که حق دين‌داري ادا مي‌شود و ديگر شاهد قضاوت نادرست و سردرگمي كساني نخواهيم بود كه به همه‌ي ابعاد دین نياز دارند؛ اما معرفي ناقص آن (فقط با بعد شريعت) آن‌ها را دچار روزمره‌گي يا وازدگي و تقویت روحیه‌ی دین گریزی كرده است.

ارسال: شنبه29 اسفند 1388/ 0:47ق.ض
پیوند مطلب: shia-online.ir/article.asp?id=10359&cat=5